دلم گرفته
نوشته شده توسط : آجی کوچیکه

دلم گرفته است

از بلندای راهی که میان مان سبز شده است

از قامت دیواری که بین مان بالا رفته است

از سرمای صدای تو که زمستانی شدنش را هر روز بیش از پیش درمیابم

از نگاهت

که می دانم نگاهم در حسرتش بسته خواهد شد





دلم گرفته است

از آغوشت که گاه گاه با تصورش جان گرفته ام

و می دانم

که هرگز رنگ حقیقت نخواهد گرفت



دلم گرفته است

از دستانی که به سادگی دستان تو را لمس میکنند و از بی قراری دستان من غافل مانده اند



دلم گرفته است

از آنان که فاصله شان با تو قدر یک نفس است

و قدر ندانند

و از من که حسرت یک لحظه از تو را دارم

هیچ ندانند





دلم گرفته است

از تو

که تب داغ تنم را خبر داری

اما

هر روز بیگانه تر از قبل می شوی

گویی تو نیز بر ازار دادن من، کمر همت بسته ای

و یا شاید از یاد برده ای که پیش از اینها

از این دوری، درد مشترک داشتیم



درد مشترک داشتیم

تو تب دستانم را داشتی

و من

داغ آغوشت را
 





:: بازدید از این مطلب : 556
|
امتیاز مطلب : 113
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : دو شنبه 5 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: